نامه یک معلم حق التدریس به رئیس آموزش و پرورش شهرستان گچساران
نامه یک معلم حق التدریس به رئیس آموزش و پرورش شهرستان گچساران

✍ رهزاد خدیش 🔹 رئیس محترم اداره ی آموزش و پرورش شهرستان گچساران با عرض ادب و احترام، به استحضار می رساند این جانب رهزاد خدیش دارای مدرک کارشناسی ارشد فلسفه، مدت دوسال است به عنوان آموزگار ابتدایی و حق التدریس، باحکمی یکطرفه از طرف اداره کل، به گچساران اعزام شده ام. از همان بدو […]

✍ رهزاد خدیش

🔹 رئیس محترم اداره ی آموزش و پرورش شهرستان گچساران
با عرض ادب و احترام، به استحضار می رساند این جانب رهزاد خدیش دارای مدرک کارشناسی ارشد فلسفه، مدت دوسال است به عنوان آموزگار ابتدایی و حق التدریس، باحکمی یکطرفه از طرف اداره کل، به گچساران اعزام شده ام. از همان بدو ورودم اداره ی تر و تمیز و بی سر وصدا و کارکنان کت و شلواری و شیک و اتو کشیده ی گچساران، مرا به تحسین واداشت و از اینکه بالاجبار به گچساران آمده بودم خوشحال بودم.
وقتی جناب شهبازی معاون آموزش ابتدایی وقت، ازم پرسید آیا از جایی که می خواهید بروید (آبکل) راضی هستید یانه، گفتم چون تا الان نرفته ام نمی دانم. گفت از گچساران چی؟ راضی هستی؟ گفتم ظاهر زیبای شهر گچساران و نظم حاکم بر اداره و برخورد خوب کارکنان، وادارم می کنند که راضی باشم و خرسندم که به گچساران آمده ام….دوسال باتمام وجود و در بدترین شرایط به آبکل رفتم و آموزش یازده نفر از فرزندان این مرز و بوم را در سه پایه به عهده گرفتم. تنها خدا می داند و خودم و بچه ها که در این دوسال چه اندازه برای آنها زحمت کشیدم و هزینه کردم. نیازی به گفتنشان نمی بینم. چون اداره ها به مستندات رجوع میکنند و مستندات من دانش آموزانم هستند که کسی هرگز آنها را نمی بیند.
الغرض قصد قصه گویی ندارم. من در بدترین شرایط ممکن، کارم را تا آنجا که امکانات و توان من اجازه می داد به نحو احسن انجام داده ام. اما شرایط زندگی، مرا خسته و افسرده کرده است. آموزش و پرورش به بهانه ی استخدام مرا فرا خواند و من خوشحال و امیدوار کار و محل سکونت خودم را ترک کرده و به گچساران آمدم و مدت دوسال است بین گچساران و آبکل در رفت و آمدم. باحقوقی معادل یک میلیون تومان سه پایه را همزمان آموزش می دهم. از آنجا که پول کافی برای رهن ندارم مجبورم سه چهارم این پول یعنی هفتصد و پنجاه تومن را بابت اجاره ی خانه بپردازم. زندگی من و یک زن و یک دختر با یک چهارم باقی مانده یعنی دویست و پنجاه هزارتومن، در روزگاری سپری می شود که پیاز و دلار پانزده هزار تومن است و گوشت قرمز و شرافت انسانی تقریبا دور از دسترس شده است.

قسط کرده پابندم هی به زور می خندم…….. شرمسار فرزندم گریه میکنم بازن! “حسن بهرامی”

در این روزگار عسرت، شرافت تنها دارایی من و خانواده ام است که آن را از دست نداده ایم.
جناب رئیس! در این دوسال که درشهرستان گچساران به امر تعلیم و تربیت مشغول بوده ام، با اینکه هم در مدرسه موفق بوده ام و هم در دوره های آموزشی شما حضور فعال و موثر داشته ام اما دریغ از اینکه از اداره ی شما حتی یک بار تلفنی و یا حضوری، کسی از من سراغی گرفته باشد. حتی در همایش معلمان، علیرغم وساطت جناب حسن بهرامی که خود معلمی آگاه و شاعری تواناست پنج دقیقه به من فرصت داده نشد که حرف بزنم.

چرا هیچکس به فکر معلمان حق التدریس نیست؟! چرا بهایی به معلمان حتی در آموزش و پرورش هم داده نمی شود؟! چرا در روز همایش معلمان هیچ معلمی حق ندارد حرف بزند؟! چرا از معلمان تنها با یک ضیافت شام دلجویی می شود و یک لوح تقدیر که در ارزشیابی نیم نمره بیشتر ندارد؟! چرا زندگی معلم که زندگی آینده سازان در دست اوست، برای کسی مهم نیست؟! اینها و هزاران چرا و آیای بی پاسخ مدتهاست ذهن مرا با خود درگیر کرده است.
لذا از حضرتعالی استدعا دارم یا حداقل شرایط زندگی را در گچساران برای حقیر مهیا نموده و یا با انتقال این جانب به یاسوج موافقت نمایید.

حداقل شرایط زندگی برای من در گچساران:
1_ یک مسکن که بتوانم در آن سکنا گزینم و از زیر فشار کمر شکن اجاره خانه رها شوم.
2_ جابجایی از روستا به شهر. از آنجا که ماشین ندارم، رفت و آمد به روستا، علاوه بر هزینه های سنگین مالی، برای من دردسرها و مشکلات و حاشیه های فراوانی ایجاد می کند که امیدوارم با این جابجایی حل شوند.
3_ حقوقی که بتوانم علاوه بر آب و برق و گاز، گاهی با آن یک کیلو پیاز هم برای خانواده ام بخرم.

رهزاد خدیش…. آموزگار حق التدریس آبکل