یادداشت/ما از نسل صلحیم، صلحی از جنس آدمیت/رضوان موسوی
یادداشت/ما از نسل صلحیم، صلحی از جنس آدمیت/رضوان موسوی

هر روز با تلنگری از نکبت های نحس کهنه و نو چشمهایمان را باز میکنیم! و زندگی را انقدر سیاه میبینیم که حس میکنیم هنوز خوابیم… و یا هم هزاران بار زیر لب زمزمه می کنیم که ای کاش چشم هایمان نمی دید گوش هایمان نمی شنید احساس مان کور میشد و ای کاش خواب […]

هر روز با تلنگری از نکبت های نحس کهنه و نو چشمهایمان را باز میکنیم! و زندگی را انقدر سیاه میبینیم که حس میکنیم هنوز خوابیم…
و یا هم هزاران بار زیر لب زمزمه می کنیم
که ای کاش چشم هایمان نمی دید گوش هایمان نمی شنید احساس مان کور میشد و ای کاش خواب مان به ابدیتی آرام گره می خورد.
اری هر روز ایرانمان سیاه تر از دیروز تارش می شود…
هر کجا می نگریم ایران مان تاریک شده و این حال زار سهم مان شده است.
نرم نمیشود دستانمان از مشکلاتی که پنجه هایمان را سوهان میکشد…

به قول فریدون مشیری

من به تنگ آمده‌ام از همه چیز،
بگذارید، هَواری بزنم…!

بگذارید صدایمان نفس بکشد
بوق و کرنا نمیخواهیم!
اما نگذارید هوارمان ،اوار شود بر سرمان!
ما به روز ها و شب های تنهایی خو گرفته ایم
اما، اما ، اما
صدای مویه های تنیده در روزهایمان،
را محاکمه نکنید!

اشک نمی ریزیم برای پیازی که سیل قبل از بوی پسته آن را شست و با خود برد،چرا که طیبعت ندارد درکی از بحران و حتی با اولین قطره ای که او را سرازیر کند مدیریت را هم با خود میبرد به دوردست هایی که چشم ها را می خراشد!
و آوایی انتظار مدیریت را سهمگینانه سرکوب میکند
جایی که میزگرد تشکیل داده اند برای انسجام اعتمادی که روز به روز کم رنگ تر می شود و به جایی می رسد که رنگ مرگ بگیرد،چرا که آزاد نیست رنگی ک نماد آزادیست…..
آری سبز است سرو آزاد ما ،لیکن دگر سرسبز نیست…
لباسی که ستاره دارانمان برتن داشتند و روشن نکردند جایی را با نور ستاره هایشان و حال زمان مرگی ست که ستاره ها ان را یدک میکشند.
صراحت دارد که سکوت موجب بلند کردن صدای مرگ می شود،اما نابجاست که صدایمان را بلند کنیم و بر طبلی بزنیم که تا کنون برایمان سازی ننواخته است..
آری ما سکوت میکنیم بلندتر از فریاد بی عاران…
ما سکوت میکنیم و می ایستیم ب احترام ” نسل صلح” و تا به حال انعکاس خیانتمان به سکوت را دیده ایم و لایق بوده ایم هر سنگی را که له مان کرد..،پس دیگر سکوت نمیکنیم در بحثی که با اوج سفسطه داره شروع یک مغلطه رو فریاد میزنه…ما صدایمان را بلند میکنیم و
میگوییم :
ما از نسل صلحیم،نسلی که حوصله ی بحثی که مغلطه پرچمشو بالا ببره نداریم..
نسلی که خسته از جنگیم..
به قولی:(ما و دین جر نیگردیم..نه من مال.. نه من کوه..)
چرا که برنوهایمان فشنگی برا جنگ ندارند…
اخر چه بدست می آوریم از اینچنین نبردی احمقانه؟
ما از نسل صلحیم…صلحی از جنس ادمیت…