به گزارش فریاد جنوب خانواده شهید حمید جابرزاده و همسر شهید ابوالفتح خادمی به دفتر مقام معظم رهبری(مدظله عالی ) نامه نوشتند. بسمه تعالی رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای(مدظله عالی) با سلام و تحیات در بدو شروع جا دارد این نکته را عرض کنم که با توجه به اینکه سواد کلاسیکی ندارم […]


به گزارش فریاد جنوب خانواده شهید حمید جابرزاده و همسر شهید ابوالفتح خادمی به دفتر مقام معظم رهبری(مدظله عالی ) نامه نوشتند.

بسمه تعالی
رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای(مدظله عالی) با سلام و تحیات
در بدو شروع جا دارد این نکته را عرض کنم که با توجه به اینکه سواد کلاسیکی ندارم و دخترم این نامه را می نویسد امیدوارم بتواند حق کلماتم را ادا نماید و آنچه از اعماق دلم به عنوان کسی که سه تن از عزیزانشان را در راه انقلاب و ارزش ها فدا کرده اند بتوانیم شرح دهیم.
اینجانبه عصمت عبادی از خانواده شهید حمید جابرزاده که یک فرزندمان شهید و فرزند دیگرمان جانباز و همسر شهید ابوالفتح خادمی می باشم.
سال ۱۳۸۹ بود که فرزندم از من خواست که علوم دینی را فرا گیرد و لباس پیغمبر را به تن نماید که اگر راستش را بخواهم بگویم،من راضی نبودم و از او میخواستم که ادامه تحصیل دهد و دکتر یا مهندس بشود.
اما هر روز فشارهای فراوان می آورد که میخواهم راه برادرانم را ادامه بدهم و این دینی که به گردن دارم را میتوانم با این لباس و تاثیر گذاری در اجتماع و جوانان به دست بیاورم و راهشان را ادامه دهم که با فشارهای فراوانی که آورد ما را هم راضی کرد.
از سال اولی که معمم به لباس مقدس روحانیت شد،با توجه به فن بیان و با توجه به اینکه مداح هم بود با حضور در اردوهای راهیان نور و روایتگری سیره شهدا فعالیت هایش را آغاز کرد که رفته رفته چنان خودش را در راهی که انتخاب کرده بود نشان ما داد که هزاران بار خدا را شکر میکردم که فرزندمان این لباس مقدس را به تن دارد.
محله ساداتی که در آن زندگی میکردیم شاید در آن زمان یکی از پر خلاف ترین محلات شهرمان بود،که شروع فعالیت هایش و گروهی که داشت همان افراد را جذب هیئت و حسینیه کردند که محله سادات اکنون قطب مسائل فرهنگی و مذهبی شد و شور و عزایی که در محرم در این محله برگزار است همه نقاط این شهرستان را به محله سادات می کشاند.
فرزند من متولد ۱۳۷۲ است
برایم جالب بود که چرا یک روحانی بیست و اندی ساله را با این سن کم کل مردم یک شهر می شناسند که هر بار این سوال را یک نفر و به یک نوع جوابم را می داد
وزشکاران میگفتند مادر!شیخ شما همیشه رابطه اش را با ورزشکاران حفظ کرده است و به ورزش ما بها میدهد و همیشه کنارمان است و ما هم کنار اوییم
هنرمندان هم میگفتند مادر به هنر ما هم بها می دهد و همیشه در کنار هنرمندان حضور دارد
جوانان از ۲۰۰۰ کلیپی که بیشتر این کلیپ ها به زبان جوانی با آن ها صحبت شده است می گفتند که اگر ۱۸ خانم به برکت این مطالب محجبه شدند منه مادر فهمیدم که راه شهیدانمان را فرزند دیگرم درست رفته است
وقتی میدیدم که بالغ بر هزاران نفر به طور مداوم پای سخنان و منبر شیخ ما می نشینند و با همان زبان جوانی دین را برایشان تشریح میکند و حجم مردمی که هرجای این شهر مرا می دیدند و تشکر میکردند که چنین فرزندی را تحویل جامعه داده ایم دلم باز هم آرامتر میشد که راه شهیدانمان هنوز هم ادامه دارد.
فاطمیه ها و محرم ها هیئت ها فقط شب ها فعال بودند و من بارها میدیدم که مرکز شهر گچساران سوت و کور است و با خود میگفتم ای کاش کسی چراغ عزای معصومین را در این ایام در شهر هم روشن میکرد،که شیخ ما و اعضای موسسه اش برای اولین بار خیمه های محرم و فاطمیه را به سطح شهر کشیدند و به صورت رایگان به عزاداران محرم و فاطمیه سی دی ها و فلش ها را رایگان پر از مطالب مذهبی میکردند که ان ایام وقتی میدیدم اینهمه جوان در مرکز شهر مشغول خدمت به عزای سیدالشهدا(ع)هستند باز هم چراغ دیگری در دلمان زنده می شد.
از زلزله کرمانشاه سه روز نگذشته بود که دیدم تیم جوانی را با یک تریلی کمک های مردمی جمع آوری کرده است که خودش را به این مناطق برساند وآن روزها کل فکر و ذکرش شده بود کرمانشاه و موقعی برگشت گفت آمدم سری بزنم و کمک جدیدی جمع کنم و بروم و باز هم با بار جدیدی به کرمانشاه برگشت.
بگذریم ..
بی آبی خوزستان و سیستان بلوچستان بود که باز هم با اعضای موسسه شان مرکز شهر پویشی راه انداختند و دو مرحله آب برای این مناطق ارسال کردند.
سیل پلدختر و خوزستان که پیش امد،سه روز قبل از ازدواجش بود!
گفت مادر این سه روز قرار ندارم که بمانم و باید بروم و کمک برسانیم،و باز هم در این مناطق خودش را رساند و با دلهره اینکه می رسد یا نمیرسد مهمانان را برای ازدواجش دعوت میکردیم.
به واسطه کلیپ هایی که از سخنرانی هایشان پخش شده بود در سطح کشور در شهرهای مختلفی از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب دعوت میشد که همیشه یاد دارم به مسئول هیئات میگفت که میدانم هیئات از اداره و یا نهادی منبع درآمد ندارند و نکند نگران آمدن من باشید،من خودم هیئتی ام و با خرج خودم و ماشین شخصی خودم می آیم که فقط دینمان ترویجش دو چندان باشد.
بارها بود که پنج شنبه ها گلزار شهدا میرفتیم که متاسفانه بین این ۲۳۴ شهیدی که در ان گلزار مدفون بودند حتی ۲۰ نفر در این گلزار نبود،نصف آن ها یا مادر نداشتند و یا خانواده هایشان از این شهر هجرت کرده بودند
میگفت کاش میشد یک روز ببینیم که هر شهیدی که در این گلزار آرمیده است یا یکی هست که قبرش را بشوید و چراغ مزارش خاموش نباشد.
پویش نائب شهید را راه انداختند و به ازای هر مزار یک نائب مشخص کردند،که دیدنی بود آن روزی که گلزار شهدا بالای هر مزارش یک نفر مزاری را با گلاب شستشو میداد که نگویم از خانواده های شهدایی که با تماس های مکرر و حضورا می امدند و میگفتند تا ابد ممنونیم که چنین عاشورایی در این گلزار برای جوانانمان رقم خورد
اما دلم گرفته است
آری بعد از اینهمه فعالیت های فرزندم این نامه را با دلی گرفته مینویسم
شاید با این توضیحات همه بگویند اینها که همه خوب بودند پس چرا از دل گرفته مینویسی؟
بارها میگفتم که فرزندم هنوز سنی ندارد که کسی بخواهد عداوت و کینه ورزی و حسادتی بکند که نگرانش باشم!
اما باید بگویم که سخت در اشتباه بوده ام زیرا عده ای با تمام قوا حرمت این برادر شهید این برادر جانباز این فرزند همسر شهید را نمیکنند و هرباره میخواهند ضربه ای وارد کنند که فقط و او جلساتش نباشد ..
چرا باید گلایه کنم از بعضی از مسئولین شهرم که به روحانی که کسانی را پای منبر و روضه اباعبدالله الحسین(ع) آورده است که خانوادهایشان هم میگفتند که اولین بار است که میبینیم چنین جلساتی را شرکت میکنند ضربه وارد میکنند!

فرزند من به روحانی بار اولی ها معروف است!

اگر محتوای سخنرانی هایش میدانستم ذره ای با دین یا انقلاب یا ارزش ها منافات دارد مادری نمیکردم و این نامه را ارسال نمیکردم ولی خیلی برایم قابل هضم نیست که چرا از شهدا گفتن،از ارزش ها گفتن،از اخلاق حسینی(ع) گفتن،از سبک زندگی اسلامی گفتن که باید ترغیب شود و حتی بارها معظم له در سخنرانی های ارزشمندتان فرمودید که جوانان را دریابید و همه اقشار جامعه را درک کنید عده ای که برکت خون شهدا که باز هم بارها به عنوان ولی امر مسلمین فرمودید به خانواده شهدا باید احترام گذاشت و خود را مدیون خانواده شهدا بدانیم عده ای به این سخنرانی ها عمل نمیکنند؟!
سه یادگار را با افتخار تقدیم کردیم که عده ای اینگونه ضربه بزنند؟؟

آری!
کل مردم یک شهر،خانواده شهدا،ورزشکاران،هنرمندان،بازاریان،دانشجویان،و حتی دانش اموزان و …طی تماس های فراوان و حضورا از ما خواستند که نامه ای را خدمت شما ارسال نماییم و امضایشان مهر تاییدی بر این مطالب باشد.
حال نامه فوق به امضای ۵ هزار نفر از اقشار مختلف مردم و جوانان این شهر خدمتتان به همراه کلیه فعالیت ها به مقدار ۴۰۰ برگ خدمتتان ارسال میگردد و مردم این شهر و اقشار مختلف مردم از مادرشان خواسته اند که صدایشان باشم که صدای احسان جابرزاده ها را تقویت کنند نه اینکه به اینگونه بخواهند عداوت ها و کینه ورزی ها را ادامه دهند.
و در آخر با این جمله به پایان برسانیم که رهبرم:
پرچم به دست توست جمع است خاطرم
با تو مهم نیست حرف و حدیث ها ..

و سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
عصمت عبادی-اریبهشت ۹۸