یادداشت سیاسی/خائنان خاکستری/ اسکندر رحمانی
یادداشت سیاسی/خائنان خاکستری/ اسکندر رحمانی

اسکندر رحمانی   در جامعه امروز ما  بخصوص آنهایی که اهل  سیاست و سیاست کاری و سیاست‌بازی هستند، از نظری به سه دسته یا گروه تقسیم می‌شوند: ۱-گروه سفید: گروهی که طرفدار یک اعتقاد و سلیقه‌ای و اندیشه‌ای خاصی می باشند. ۲-گروه سیاه: که مخالف گروه سفید می‌باشند و مقابل آنها هستند. ۳-گروه خاکستری: که […]

اسکندر رحمانی

 

در جامعه امروز ما  بخصوص آنهایی که اهل  سیاست و سیاست کاری و سیاست‌بازی هستند، از نظری به سه دسته یا گروه تقسیم می‌شوند:

۱-گروه سفید: گروهی که طرفدار یک اعتقاد و سلیقه‌ای و اندیشه‌ای خاصی می باشند.

۲-گروه سیاه: که مخالف گروه سفید می‌باشند و مقابل آنها هستند.

۳-گروه خاکستری: که بینابین گروه سفید و سیاه می‌باشند.

گروهای سفید و سیاه‌کار که رفتار و کردار آنها  کاملاً دیده می‌شوند و مردم آنها را می‌شناسند.

خائنان خاکستری؟

که خود را نه سیاه و نه سفید می‌دانند  اما گاهی سیاه و گاهی سفید می‌باشند و به نحوی کار می‌کنند که رفتار و کردار آنها دیده نمی‌شوند.

سفیدها و سیاه می‌کنند تا آنها را جذب نمایند.

خائنان خاکستری؟

هیچ اعتقادی به سیاه‌وسفید ندارند.

فقط دنبال منافع شخصی و فردی خویش هستند؛ کار به اندیشه و اعتقاد ندارند!

خصوصیات آنها:

– در زمین دوست به نفع دشمن بازی می‌کنند.

-گل به خودی می‌زنند!

-پنالتی به نفع رقیب می‌دهند.

-عمداً جایی که باید پاس دهند نمی‌دهند!

-کارشکنی می‌کنند اما دیده نمی‌شوند!

-هر تیم یا گروهی که پیروز شوند اینان با آنها می‌باشند و خیلی سینه‌چاک که من بودم؛ من-من و…!!!!

داستان؟

چفیه به گردن کاندیدی انداختن و او را  بوسیدن و بوئیدن بعد از مدتی که می‌بیند ماهی از این آب نخواهد گرفت، فریاد سر می‌دهد که پارتی‌بازی؛ قوم‌گرایی و رفیق گرایی و… حاکم است؛ چرا چون امورات کلاً به او سپرده نشد حقی برای او ضایع نمی‌شود به افزون‌خواهی و افزون گویی او کسی گوش نمی‌دهد!!

ندای خوردند و بردند سرمی دهد!!

 

و اما داستان:

کله پاچه‌ی صبح شب رأی گیری را اکثر مردم گچساران می‌دانند!

یکی از همین خائنان خاکستری در شب انتخابات تا ساعت چهار صبح که نتیجه رأی مردم  توسط  اعضای  صندوق  اعلام و منتخب آنها  کم کم مشخص  می‌شد ایشان در منزل یکی از کاندیدا بود که رأی آن کمی جلوتر از سایر رقبا بود. ایشان از شوق و خوشحالی تمام، اعلام می‌کند که به سلامتی این پیروزی من می‌روم برای صبحانه کله پاچه می‌خرم؛ و می‌آورم؛ رفت و کله پاچه زیادی هم می‌خرد در راه که به طرف خانه آن کاندید می‌رفت متوجه می‌شود که در زمانی که او در کله پاچه فروشی بوده  آرا تغییر کرده و فرد دیگری پیروز انتخابات شده… او درهمان لحظه شروع می‌کند به بوق زدن و شادی کردن و میرود خانه آن و کله پاچه را با دیگ آن کاندیدایی که او ابتدا فکر کرده بود که پیروز انتخابات است تحویل این گروه داد و طوری وانمود کرد که گویا یکی از لیدرهای اصلی آنها بوده، آن گروه کله پاچه را در دیگ کاندیدای رقیب  نوش جان  کردند!!!

چقدر این داستان وچفیه بستن به گردن کاندیدای دیگری شبیه به هم هستند؟

مردم آینده را دوست دارند؛ چون می‌دانند بقیه عمر  خود را باید در  آن  بگذرانند؛ هرگز فرمان آن را به دست راننده نابلد و ناشی نخواهند سپرد؛ چون اگر چنین شود بدون غیب‌گویی سقوط در دره حتمی و قطعی است؟