پایگاه خبری فریاد جنوب :محمد بهمنبیگی، نامی آشنا، مردی با روحی به بلندای آسمان و لطافت سبزههای نوخیز بهاری، شعوری به ژرفای دریاها، و صبری به درازای تاریخ، بستر خشکیده تعلیم و تربیت جامعه عشایری را جان داد، بر کالبد مرده ایل، چون مسیحا دمید، در کودکی به جرم گناهان ناکرده تبعید شد، در تبعیدگاه […]
پایگاه خبری فریاد جنوب :محمد بهمنبیگی، نامی آشنا، مردی با روحی به بلندای آسمان و لطافت سبزههای نوخیز بهاری، شعوری به ژرفای دریاها، و صبری به درازای تاریخ، بستر خشکیده تعلیم و تربیت جامعه عشایری را جان داد، بر کالبد مرده ایل، چون مسیحا دمید، در کودکی به جرم گناهان ناکرده تبعید شد، در تبعیدگاه رشد کرد، فشنگ مشقی و تفنگش را گرفتند، قلم به دستش دادند، باسواد شد؛ رهاورد سفر پرماجرایش «آموزش عشایری» بود که در سال ۱۳۳۶ در ایل بنا نهاد. جوانانی با نشاط را به عنوان آموزگار انتخاب و در طایفه خودشان به معلمی گماشت، به سرعت اطفال سرگردان عشایر را جذب و به تعلیم آنها همت گماشت. رقابت سالم و وجود انگیزه، موفقیت شایانی نصیب جامعه عشایری کرد به طوری که در کمتر از دو دهه نامآوران فرهنگی و سرشناسان علمی از خطه عشایری تقدیم فضای فرهنگی کشور نمود. پیشرفت درسی کودکان عشایر چنان بود که در قلب شهر شیراز هم چادر مدرسه عشایری به اهتزاز درآمد. لحظه لحظه عمر آموزشی عشایری موفقیت بود و کامیابی، نشاط بود و سرزندگی، باران رحمت بود به مرغزاران تشنه و خشکیده عشایر، فضای فرهنگی عشایر را به هیجان واداشت. سازمان فرهنگی یونسکو جایزه فرهنگی آموزش (کروپسکایا) را به استاد تقدیم کرد. برای اولین بار این حق به حقدار رسید. نقش استاد بهمن بیگی در شکوفایی تعلیم و تربیت عشایری، ایجاد محیطی آرام و روابط عاطفی بین دستگاه مرکزی و معلمین، احتراز از قوانین خشک و دیکته شده وزارتی، استفاده از روشهای ابتکاری، نوآوری در روش تدریس، پرورش روحیه شاد دانشآموزان، فراتر رفتن از چارچوب نظم خشک کلاس درس و… کارشناسان تعلیم و تربیت را دچار حیرت کرد. با ایجاد رقابتی سالم و فرهنگی و برپایی اردوهای آموزشی و مسابقات درسی، فضای آرام را به التهاب وامیداشت. رقابت درسی مدارس، نقل محافل میشد. برپایی چادرهای سفید و سراپردههای درسی در میان سیاهچادرها منظره شاد و دیدنی به ایل میداد؛ جوامع ایلی و کوچرو در خود احساس غرور میکردند.
او با کشیدن جوی باریکی از شط خروشان بودجه کشور به عشایر ایران، تحولی شگرف به وجود آورد که پاهای برهنه اطفال عشایری، با کفش، و بدن نیمه عریان آنها با لباس آشنا گشت؛ بهمنبیگی سرمشق اخلاق و رفتار فرهنگی بود. او آموزش عشایری را بنیاد نهاد، امید رشد و بالندگی از این نهاد علمی داشت همانطوری که خود او میگوید: «آموزش عشایر جرقه آتش بود، بر خرمن جهل و بیداد زد؛ ابر بهاری بود، بر تشنگان ایل بارید؛ نسیم سبکخیز فروردین بود، غنچههای معرفت را در دل کوهها شکفت؛ بوسه نوازشگر مادر بود، اشک یتیمان را در بیابانها سترد؛ خورشید فروزان بود، تاریکی و ظلمت را زدود، دریغا که به پایان نرسیده از میان رفت.»
اگر بهمن بیگی نبود و آموزش عشایر را بنیاد نمینهاد، همانا بیشتر جوانان باسواد آنها یا چوپان بودند در کوهها، یا گاوبان بودند در دشتها، یا اوبان بودند در مزرعهها. این قهرمان پولادین یک تنه در برابر مشکلات ایستاد و دستگاه عظیم آموزش عشایر کشور را مدیریت نمود. این چهره ماندگار فرهنگی، پنج کتاب ارزشمند را نیز به جامعه فرهنگی هدیه کرد که در نوع خود بینظیرند و از نثری شیوا و بدیع برخوردارند.
استاد فرزانه، در آستانه روز معلم در سال ۱۳۸۹ در شیراز دیده از جهان فروبست و در این هنگام موسیقی ایل از ترنم ایستاد، سازهای ایل شکست، چنگهایش درید، طنابهایش گسست، خیمههایش فرود آمد، کوچ متوقف شد، مدرسهها تعطیل گشت، ساربانها یقه دریدند، دخترکان سیاه پوشیدند، آنگاه که خبر غمانگیز پرواز ملکوتی استاد زبان به زبان گردید
روح شاد و یادش گرامی باد.