سخنی با اصول گرایان و جریان به اصطلاح انقلابی گچساران
سخنی با اصول گرایان و جریان به اصطلاح انقلابی گچساران
فریاد جنوب : سیده نازنین  زهرا حُسینی فعال فرهنگی وسیاسی شهرستان گچساران  با ارسال یادداشتی  با عنوان  سخنی با اصول گرایان و جریان به اصطلاح انقلابی گچساران نسبت به وضعیت فعلی وگذشنه این جریان  در ارتباط با  انتخابات یازدهمین ودواز دهمین دوره مجلس شورای اسلامی واکنش نشان داد که عینا منتشر می شور

فریاد جنوب : سیده نازنین  زهرا حُسینی فعال فرهنگی وسیاسی شهرستان گچساران  با ارسال یادداشتی  با عنوان  سخنی با اصول گرایان و جریان به اصطلاح انقلابی گچساران نسبت به وضعیت فعلی وگذشنه این جریان  در ارتباط با  انتخابات یازدهمین ودواز دهمین دوره مجلس شورای اسلامی واکنش نشان داد که عینا منتشر می شور و تمام ویا بخشب از آن را فریادجنوب رد وتایید نمی کند ومخاطبین با ارسال یادداشت آن را نقد کنند
پلان اول:
فراموش نمی‌کنم که جریان اصولگرا در بدترین شرایط بی‌کسی و درماندگی، قاصدین و نمایندگان خود را به تهران فرستادند تا سید مظلوم اما مقتدر ما را قانع کنند که به گچساران بیاید و آبروی این جریان را بخرد. او با استقبال باشکوه مردمی که بعدها معلوم شد شعار عدالت و مبارزه با تبعیض آنان یک طنز خنده داری بیش نبوده، وارد گچساران شد و با رائ و حمایت کسانی که، اکثرا در ته ذهن خود به دنبال یک منفعت شخصی بیش نبود، وارد مجلس شد.
در طول این مدت به شهر آرامش داد. از همه طوایف و گروه ها ،در مدیریت شهر و استان مدیر ، شدند.بعد از سالها ،آرامش در ادارات حاکم شد و هر فردی این احساس را دارد که بدون از بدون تبعیض و باند بازی کارش انجام میشود
بعد از سالها استاندار،فرماندار و روسای ادارات رابومی گذاشت. بدون هیاهو و منت ،به اندازه 10 سال دیگران، عمران و آبادانی برای دو شهرستان در پی داشت…
پلان دوم:
این روزها که مردم بیکار و علافی را می‎بینم که ساعت‌ها و روزها تا نیمه های شب، در گروه‌های واتسابی پرسه می‎زنند؛ فحش‎ و توهین و ناسزا و تحقیر و فرزندکُشی‎ها ،نُقل محافل و مجالس‌شان است و همه مثل گله‌ای رمیده از حمله گرگ‌ها، به دنبال امان‌نامه هستند تا با تبری جستن از این سید مظلومان و خرداد 1400 من نبودم، دستم بود، خود را به اردوگاه جریان لیبرال و ریش دو تیغه‌های از ما بهتران که خط اتویشان کیوی را از وسط نصف می کند، برسانند تا شاید از غنایمی که گویا قرار است بعدها نصیب‎شان شود، بی‌نصیب نمانند. غنایمی که سرابی بیش نیست.
پلان سوم: همه در سکوت به سر می‎برند. گویا به شهر، گرد مرگ پاشیده‎اند. و شهر را گویا ارواح گرفته است. انقلابی‎ترین ها‎یشان یکی می‌گوید: من به مسائل سیاسی کاری ندارم و بییشتر به دنبال توسعه علم و دانش هستم ،یکی از نبردن منفعت شخصی حرف میزند ،یکی به دنبال این است که در هر جا نام خودش بدرخشد ،تعدادی می‌فرمایند که حرفها و توصیه های ما عمل نشد ،چند تایی هم خود ،نامزد انتخابات شدند و…….
پلان سوم:
تعداد کسانی که از سید مظلومان دفاع می کنند، به اندازه انگشتان دو دستم بیش نیست. حالا با دیدن مردمی که به منفعت شان نرسیده اند، و همه یکصدا فحاش شده اند، سرگذشت این سید مرا یاد مسلم می اندازد
. کوچه و شهر و خانه های بی چراغ
مسلم و شمشیر و اسب و درد و داغ
کوچه ،کوچه شهر را گردیده ایم یک سلام بی طمع، نشنیده ایم. چه شباهتی دارد با مسلم این عزیز!!!؟؟؟
زمانی که مسلم فرمود: یا امه‌الله، ما لی فی هذا المصرِ منزلٌ و لا عَشیرَهٌ فَهَل لَکِ فِیَّ أجرٌ و معروفٌ لَعَلّیِ مُکافیکِ بَعد الیَومِ. «ای کنیز خدا، من در این شهر غریبه‌ام و خانه و خویشاوندی ندارم، آیا ممکن است به من احسان کنی و اجر آن را ببری، شاید بتوانم روزی زحمت تو را جبران کنم.» و طوعه گفت: ای بنده خدا! چه کنم؟ مسلم فرمود: من مسلم‌بن عقیل هستم، مردم کوفه به من دروغ گفتند و عهد و پیمان خود را شکستند. طوعه وقتی متوجه شد او مسلم‌بن عقیل است، او را با احترام تمام به منزل برد و از او پذیرایی کرد. هنگامی که بلال پسر طوعه متوجه حضور مسلم در خانه شد، برخلاف وعده‌ خویش، عبدالرحمن پسر محمد بن اشعث را از مخفیگاه مسلم آگاه ساخت تا به جایزه‌ ابن زیاد دست یابد.
دلم برای آنان که تصور می کنند، با سبقت گرفتن از هم و دویدن به دامان جریان لیبرال به منفعتی می‌رسند، می‌سوزد
و همه مانند داستان پیر مرد پسر مرده و مار دم بریده خواهند شد
وقتی که مار به پیرمرد گفت :
تا مرا دُم ،تو را پسر یاد است
دوستی من و تو ،بر باد است
و در آخر بدانید که این ره که تو میروی به ترکستان است
سیده نازنین زهرا حسینی